بروزرسانی: 22 آبان 1404
جن بانی از The Hills کتاب «به من نگو \u200b\u200bچه کنم» را معرفی کرد.
علیرغم تمام تلاش ها و نیت هایمان، باید جایی را برای وقوع زندگی بگذاریم. زیرا خواهد شد. بزرگ، معجزه آسا، غم انگیز، وحشتناک، آشفته و غیرمنتظره.
تبدیل شدن به خود ایده آل شما به این م،ا نیست که کامل باشید، بلکه به این است که در زمان مرگ به فردی که می خواهید باشید نزدیک شوید. آن شخص باید با همه چیزهایی که زندگی به شما می زند کنار بیاید، و گاهی اوقات تبدیل شدن به خود ایده آل شما بیشتر به نحوه برخورد شما با چیزهایی که شما را از مسیر خارج می کند، بستگی دارد تا اینکه در وهله اول در مسیر درست قرار بگیرید.
برای خبرنامه رایگان و روزانه Us Weekly ثبت نام کنید و اخبار فوری یا داستان های اختصاصی در مورد افراد مشهور، برنامه های تلویزیونی و موارد دیگر را از دست ندهید!

اگرچه طرفداران MTV شاید بهتر است ب، را به ،وان یکی از آنها به یاد داشته باشند لورن کنراددشمنان کالیفرنیا، بومی کالیفرنیا از زم، که در بورلی هی، بود، دستخوش تغییرات اساسی شده است. ب، پس از اخذ مدرک دکترا از دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل و مدرک کارشناسی ارشد در بهداشت عمومی از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، اکنون به ،وان مسئول ارشد بهداشت جمعیت در یکی از بزرگترین سازمان های مراقبت های بهداشتی در ایالت خود کار می کند.
بنابراین، احساس ناتو، و دریافت تهدید به مرگ چگونه به شما اعتماد به نفس می دهد و منجر به موفقیت می شود؟
عدم تن، یک قالب معمولی می تواند باعث ایجاد احساس ناراحتی در افراد شود زیرا مردم تمایل به پیش بینی پذیری و بر،ب زدن دارند.
ما باید در مورد ادعای قدرت و ارزش خود عمدی باشیم. به همان اندازه که من دوست دارم برع، آن را باور کنم، تجربیاتم به من نشان داده است که بسیاری از افراد، نیروها و نهادها در موقعیتی قرار دارند که به طور ضمنی یا صریح بخشی از قدرت ما را از بین ببرند، تا ما را وادار به تطابق و قرار گرفتن در صف و متوسط \u200b\u200bماندن کنند. . من هر روز این نفوذ موذیانه را می بینم. این را وقتی می بینم که ،ن جوان هنگام دفاع از خود در مذاکرات حقوق عذرخواهی می کنند زیرا باعث ناراحتی طرف مقابل می شود. این را زم، می بینم که می فهمم مادران واقعاً به آنچه جامعه شان در مورد ناتو، در انجام همه کارها می گوید باور دارند. این را زم، می بینم که متوجه می شوم افرادی با پتانسیل زیادی که به طور مداوم در خطوط رنگ آمیزی می کنند، زیرا ایمن و آشنا است و می خواهند به ،وان «رفتار خوب» درک شوند.
ما اغلب نمی خواهیم مفروضات عمیق تر را به روشنی بیاوریم، بنابراین چیزی برای هضم آسان تر می سازیم (که ممکن است تا حدی درست باشد)، تا به پنهان ، باور واقعی و دردناک تر (سوگیری عمیق تر) ادامه دهیم. تعصب عمیق تر زیر بهانه و تعصب سطحی است - شما می د،د که وقتی دردناک است به آن ضربه زده اید. این هم، هست که شما میخواستید. ما می تو،م این باور زشت را با تبدیل آسیب پذیری به قدرت زیبا کنیم.
برداشتن گام های کوچک در جهت دعوت واقعی شما باید احساس آرامش و احساس «درست بودن» بی نهایت را ایجاد کند. هنگامی که در مسیر خود هستید، خواهید دانست. معمولاً احساس می شود که شما را به چالش می کشند تا بهترین خودتان باشید، به گونه ای که باعث می شود احساس خوشبختی کنید و همچنین گویی در حال انجام احساس وظیفه هستید. غیر قابل انکار است. مثل خانه است.
منبع: https://www.usmagazine.com/celebrity-news/news/the-hills-jen-bunney-announces-book-dont-tell-me-what-to-do/
می خواهم بایستی و چیزی را به خاطر بسپاری: تو شگفت انگیزی. شما قدرت نامحدودی دارید. وظیفه شما در این دنیا این است که قدرت نامحدود خود را داشته باشید.
ستاره سابق واقعیت 37 ساله قرار است کتاب جدیدی منتشر کند - به من نگو \u200b\u200bچه کنم: راهنمای مخفی برای باز ، قفل قدرت، پتانسیل و هدف - در 3 آوریل. در حالی که این کتاب شامل خاطرات زیادی در مورد زمان ب، در تلویزیون واقعیت است، همچنین یک راهنمای خودیاری برای خوانندگ، است که امیدوارند یاد بگیرند چگونه قدرت خود را هدایت کنند.
تکه های شیشه ای تیز بر روی زمین در تمام اطرافم می درخشیدند، فقط چند سانتی متر از صندل های پنجه باز و پاهای برهنه ام. ... آن زمان بود که متوجه شدم وضعیت واقعاً چقدر جدی است. رسانه های جعلی پیامدهای فیزیکی داشتند. دیگه نمیتونستم نادیده بگیرم تأثیرات این ،مت تلویزیون واقعیت جعلی به آسیب عاطفی واقعی و خطر فیزیکی و در مقیاس بین المللی تبدیل شد.
ا،ر مردم خواهان ثبات مالی و انعطاف پذیری هستند، اما بیشتر مردم فکر می کنند که این دو در دنیای واقعی متقابل هستند. من اینجا هستم تا به شما بگویم، این درست نیست. یک ذره درست نیست، و هر ،ی که فکر می کند نمی تو،د هر دو را داشته باشید، به اندازه کافی خلاقانه فکر نمی کند.
به سختی می توانستم حرف بزنم چون صدایم هم می ،زید. می توانستم بگویم همه حضار برای من متأسف بودند، انگار می خواستند بگویند «اشکال ندارد»، اما هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم تا خودم را آرام کنم.
این احساس می کرد که دیگران به جای شخصیت واقعی مقابلشان، در تلویزیون یک شخصیت را قضاوت می کنند. احساس می کردم نه صدایی دارم و نه ،ی که بتوانم در مورد نحوه رسیدگی به آن به او مشاوره بدهم. من واقعاً باور داشتم که هیچ قدرتی ندارم. این یک شکل از روشنایی گاز مدرن بود.
من هیچ پلتفرمی نداشتم که به دنیا بگویم که چیزها آنطور اتفاق نیفتاده است، این نشان دهنده شخصیت من نیست یا صحنه هایی که کاملاً ساخته شده اند. از دست افرادی که فکر می کردم دوستان من هستند، چه بازیگران و چه عوامل، کاملاً نابینا شدم.
ب، گفت: «این کتاب تحول دهنده ترین درس های زندگی و تجربیات منحصربه فرد من را به راهنماهایی برای کشف خود می پیوندد. ما. من همه چیز را از سفرم در تلویزیون واقعی گرفته تا ماجراجویی هایم در دکتر شدن، مادر شدن و همه چیزهای بین این دو را شامل می کنم.»

بقیه اش نوشته شده! جین ب، پس از ظاهر شدن از کانون توجهات فاصله گرفت تپه ها، اما او برای بازگشت آماده است - و ما هفتگی می تواند به طور انحصاری آ،ین پروژه خود را فاش کند.
اگر تصمیمی نمی گیرید، پس چیزی یا شخص دیگری همیشه تصمیم می گیرد.
من دیگر نمی ترسم که خودم را آنجا بیرون بگذارم. من از قضاوت، انتقاد یا اظهار نظر منفی در مورد کار من نمی ترسم. من از تلاش و باخت نمی ترسم. من به دوست داشتن غریبه ها معتاد نیستم (معمولاً زودگذر است) و همچنین مخالف دوست نداشتن غریبه ها نیستم (معمولاً زودگذر است).
نظرات دیگران در مورد شما هرگز نباید بر عقیده شما در مورد آنچه می د،د در مورد خودتان درست است تأثیر بگذارد. این ممکن است ساده به نظر برسد، اما اینطور نیست. تمام زندگی من پر از افرادی بود که به من می گفتند نمی توانم کارها را انجام دهم. متأسفانه، وقتی رویای بزرگی می بینید، افراد بسیار کمی به شما می گویند که می تو،د.
دکتر بهداشت عمومی امیدوار است که تجربیات او به سایر خوانندگان کمک کند تا یاد بگیرند که چگونه در مواجهه با موقعیت های مشابه از خود مراقبت کنند.
شخصیت من [on The Hills] به اندازه کافی انعطاف پذیر بود تا به هر چیزی که من، بود قالب بندی شود، اما هنوز به اندازه کافی آسان بود که وقتی زمان آن فرا رسید دور انداختن آن آسان بود. من آنقدر روی صفحه نمایش نشان داده نشدم که بتوانم یک «شخصیت» دوست داشتنی بسازم، اما آنقدر پخش شده ام که بتوانم هر چه می خواهند باشم. آنقدر محبوب نیست که صدا یا خط داست، داشته باشد، اما به اندازه کافی برای دستکاری در هر چیزی که در آن زمان هدفشان را برآورده می کند، مورد توجه قرار گرفته است. دختر بال، دوست پسر دزد، دوست بی خبر. هر چه کار کرد، درست است؟ چیز مهمی نیست، درست است؟ تا اینکه شد.
به من نگو \u200b\u200bچه کنم است اکنون برای پیش سفارش در دسترس است. برای دریافت گزیده ای اختصاصی به ادامه مطلب بروید:
او توضیح داد: "در هسته خود، این کتاب در مورد توانمندسازی است - توانمندسازی خوانندگان من." من می خواستم به مخاطبانم بگویم که می توانند دنیا را تغییر دهند – که واقعاً قادرند با شجاعت با بزرگترین چالش های خود مق، کنند و بدون سازش زندگی خود را مطابق با شرایط خود بگذرانند.»
برخی از مردم نیمی از زندگی خود را برای رسیدن به الهام، برای آن ایده میلیون دلاری، برای انگیزه نوشتن کتاب خود، راه اندازی آن ،ب و کار کوچک، پاد،ت یا وبلاگ منتظر کرده اند. بیشتر اوقات، هرگز نمی آید.
"من خودم را از طریق نوشته هایم به بهترین شکل بیان می کنم، و این کتاب در نهایت به من اجازه داد تا خودم را در صفحه قرار دهم." لاگونا بیچ آلوم - که اکنون با نام متاهلش، جنیفر دانفی - به طور انحصاری گفته می شود ما. وقتی شروع به نوشتن این کتاب کردم، نمی توانستم دست از کار بکشم. من احساسات، افکار و پیام های زیادی داشتم که برای بیش از یک دهه مخفی شده بود. این روند هم ناراحت کننده و هم آزادی بخش بود.»

من معتقدم سخت ترین چالش ها، چالش هایی هستند که در ذهن خود برای خود ایجاد می کنیم. من زندگی یک زندگی متوسط \u200b\u200bرا اما همیشه احساس ناامیدی در آن می بینم بسیار چالش برانگیزتر از کار ، یک هفته کاری 80 ساعته در جهت رویاهایتان.
مجبور شدم به تنهایی با پیامدهای این موقعیت کنار بیایم، متوجه شدم که چقدر قوی هستم. پس از اینکه افکار عمومی تنها با حمایت خودم و دوستان نزدیکم علیه من معطوف شدند، فهمیدم که این نوع حمایت تنها حمایتی است که تا به حال اهمیت داشته است.
آلوم دانشگاه کالیفرنیای ج،ی نیز مادر دو فرزند است و پسران هولدن 3 ساله و شپلی 2 ساله را با همسر خود پذیرفته است. تیلور دانفیب، که در سال 2014 با او ازدواج کرد. در حالی که آنها اکنون یک خانواده چهارنفره خوشبخت هستند، ب، درباره برخی از روزهای سخت تر آنها در کتاب صحبت می کند، از جمله یک لحظه ترسناک که در آن هنگام مراقبت از فرزندانش بیهوش شد.